شعرکوهستان(شعرهای حمید ثابتی) | ||
|
برف می بارد بر ایوان خانه ام اشتباه گفتم؟ایوان صاحبخانه ام دانه دانه چون الماسهای سپید چه بخشنده است آسمان اهالی بیدار شوید؟من در شهر خود ثروتمند شدم و دیگر مجبور نیستم از الاغهای زبان بسته ام که بر کوله ام سوارند کار بکشم؟الماسهایم را میفروشم و سوار بهترینها میشوم؟ البته ماشینها؟ و در خیابانها می تازم؟ نه باز اتشباه گفتم؟ تازیدن متغلق به اسب و نجابت اسب است و کسی حق ندارد ازاین جمله زیبا در حرکتی نا زیبا استفاده کند در خیابانها می گازم و سکوت را می شکنم؟ و هر چیزی را که جلوام قرار دارد می شکنم؟ من ثروتمندم؟ باور ندارید پنجره ها را باز کنید سپیدی و درخشش الماسهای خدایان عشق را که سخاوتمندانه می ریزند و می پاشند ببینید اگر حوصله اش را ندارید یا همتش را و ساده تر بگویم حالش را ندارید؟ و نمیخواهید بیرون را نگاه کنید؟ حداقل بگذارید هوای اطاقتان عوض شود هوای اطاقتان که عوض شد هوای دلتان هم عوض خواهد شد......... برچسبها:
حالمان خوش نیست چون غم میخوریم؟
گاه با هم گاه بی هم میخوریم؟ حالمان خوب است را باور مکن؟؟؟ بارمان غم هست کم کم میخوریم؟؟؟ تسلیت میگویم به خانواده محترم آتش نشانان و جان باختگان حادثه دردناگ و تآسف انگیز ساختمان پلاسکو یاد و نامشان گرامی... برچسبها: |
|