هنگامه برپا ميكني طوفان و غوغا ميكني
با اين دل شوريدهام امروز و فردا ميكني
مهر تو آمد در دلم روشن نموده محفلم
آئينهي روز و شبم اي باغ و بوستان و گلم
آتش به جان ما گرفت سرمستي ام بالا گرفت
ميسوزم و ميخوانمت عشقت به جانم جا گرفت
شيرين شده ايام من شيريني ات در كام من
شهدي نميخواهم دگر لبريز كن تو جام من
موضوعات مرتبط: 29-هنگامه، ،
برچسبها: