شعرکوهستان(شعرهای حمید ثابتی) | ||
|
همه می پرسندحمیدداستان خرت چیست داستانش رامیگویم تاآتهائی که می پرسندبدانندو دیگران هم که نمیدانندبخواننددرروزگاران گذشته هرجمعه که به کوهستان میرفتم یکی ازعروسکهای اهدائی وزیبای دوستان رابرروی کوله ام آویزان میکردم که تعدادی ازارادتمندانم درزمان غیبت من آنرابرمیداشتندمدتهابه همین صورت گذشت تااینکه دریکی ازصعودهایم دروسط هفته خری رادیدم تنهاوغریب گوشه ای افتاده شال گردنی رنگی برگردن داشت وزبانی بیرون آمده طوسی رنگ بودودستکشهایش مشکی ویالهایش پریشان خلاصه خیلی خوش تیپ بود............ صاحبی نداشت ودربدربدنبال صاحب می گشت ازاوخوشم آمدبعدازصحبتی کوتاه باخودهمراهش کردم وازسال ۸۱تاکنون بامن است نه غیب شده ونه کسی برداشته اوازآن من است ومن برای اوهرگاه که خسته میگردم سوارش میشوم وهرلحظه که اوخسته میشودبردوشم آرام میگیرددوستی عادلانه است بی هیچ آزارواذیتی هم اوراضی است هم من بارهادرصعودهایم یخ زده و تحمل کرده............... دومرتبه درکوهستان جامانده وکم شده که کوهنوردان سراسیمه برایم آورده اند ازمن معروف تراست ازاین بابت خوشحالم چون حیوان پرفایده ایست خاندانش معماران بزرگندوتمام راههاراچپ وراست طراحی کرده اند که یکنواخت و خسته کننده نباشدبعضی اوقات عده ای بی انصافی میکنند و بار زیاد بر دوششان میگذارندولی اعتراضی نمیکنندگاهی وقتهابارشان راکج می بندندوبه دره اشان می فرستندوباپرروئی میگویندعجب خریست که نمی فهمدالقصه زمانه ی غریبی است حال شماقضاوت کنیداین چهارپا ارزشمندتراست یاتعدادی ازماکه به هیچ قاعده وقانونی احترام نمیگذاریم وبه هرجا میرسیم برای بهترزیستن بیشترتخریب کردن رامی آموزیم خرم رابه خاطراین خصوصیات بارزاست که دوست دارم وهمیشه باخودبه قله هامیبرم.......... راستی داشت یادم میرفت دوسال پیش زبان بیرون آمده ی خرم رایکی از دوستان کندچون نمی خواست خندیدنش رابه کارهای کوچک وبچگانه امان که مدعی بزرگی هستیم ببیند......
موضوعات مرتبط: 163-حمیدوخرش...............، ، برچسبها: |
|